وبلاگ شخصی شاهین
وبلاگ شخصی شاهین

وبلاگ شخصی شاهین

اشک


خیالت راحت ، دیگر اشکی نیست که به بالینت بریزد و احساس را شکوفا کند
تنها بغضیست که فرو رفتنش حسرت در چشمانم می تازد

غروب


هرگاه در غروبی تنها شدی
به یاد کسی باش که در تنهاییش
تنها به یاد توست

خسته ام

خدایا یک مرگ بدهکارم
و هزار آرزو طلبکار
خسته ام
یا طلبم را بده
یا طلبت را بگیر

خاک

به خاک نشستنم را
به سخره نگیر رهگذر
روزگاری سری در میان ابرها داشتم

چشمان

تمام پیــــاده رو های جهــــان
اگــر گذر نــــامه بخواهنــــد
چشمان تــو را نشانشان می دهم



پروردگارا

می بخشم کسانی را که هر چه خواستند
با من  با دلم  با احساسم کردند
و مرا در دور دست خودم تنها گذاردند
و من امروز به پایان خودم نزدیکم
پروردگارا به من بیاموز در این فرصت حیاتم
آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند

دلم شکست

دلم شکــــست ! عیبی نــــدارد شکســــتنی است دیگر ، می شِـکند ! اصلا فدای سَــرت ، قضا و بلا بود از سـَــرت دور شد . . . اشکم بی امــــان می ریزد ! مهم نیست ! آب روشنی است ! خانه ات تا ابد روشـَــن *عشق من* . . .


خورشید و ماه


به سلام ها دل نمی بندم
از خداحافظی ها غمگین نمی شوم
دیگر عادت کرده ام به تکرار یکنواخت دوری و دوستی خورشید و ماه

درخت

درخت دلتنگ تبر شد

وقتی پرنده ها سیم های برق را

به شاخه هایش ترجیح دادند



گرا هام بل


گراهام بل ِ لعنتی عزیز


تلفنی که زنگ نمی خورد که نیازی به اختراع نداشت !!!

حوصله ات سر رفته بود ...

" چسب ِ قلب " اختراع می کردی ؛

می چسباندیم روی این ترک های قلب ِ صاحب مرده ـمان!

و غصه ی زنگ نخوردن ِ تلفنی که ...

اختراعش نکرده ای را نمی خوردیم !!

ساده بگویم گراهام بل عزیز !

حال ِ این روزهای مرا ، تو هم مقصری ...